28 فروردین 1403 | ٧ شوّال ١٤٤٥

شناسه: 202302

16 خرداد 1401 12:48

بازدید: 426

دیدگاه: 0

ارسال توسط:

یادداشت غلامرضا خارکوهی تاریخ نگار انقلاب اسلامی:

غلامرضا خارکوهی تاریخ نگار انقلاب اسلامی در یادداشتی نوشت: امام مُراد دل مردم ایران بود و بعد از ائمه و انبیاء الهی ما کسی را سراغ نداریم که اینقدر در میان مردمش محبوبیت و نفوذ کلام داشته باشد.

روزها می‌گذرد حادثه‌ها می‌آید             انتظار فرج از نیمه خرداد کِشم

خرداد ماه سال 1368 دشوارترین روزهای عمر اُمت خمینی بود. چون در اوایل این ماه حال امام خمینی(ره) به هم خورد و در بیمارستان تهران بستری شد. از آن پس مردم گرگان و استان گلستان و سراسر کشور که مکرر پیگیر اخبار سلامتی او بودند برایش نذر و دعا می‌کردند. به همین جهت در آن ایام مراسم دعا و نیایش زیادی در مساجد و محافل عمومی و خصوصی برگزار شد و مردم عاشقانه از خداوند طلب شفای امام را می‌کردند و حتی می‌گفتند خدایا از عمر ما بکاه و بر عمر امام بیفزای. این دعاها بدان جهت بود که مردم علاقه فوق العاده‌ای به امام خمینی داشتند. این علاقه فراتر از یک رابطه سیاسی بود. امام مُراد دل مردم ایران بود و بعد از ائمه و انبیاء الهی ما کسی را سراغ نداریم که اینقدر در میان مردمش محبوبیت و نفوذ کلام داشته باشد.

... اما چه می شود کرد، تقدیر خداوند بر این بود که امام پس از عمری تلاش و مجاهدت برای هدایت و خدمت به بندگان خدا، از میان ما برود. لذا او ساعت 22 و 20 دقیقه بعدازظهر روز شنبه 13 خرداد سال 68 بر اثر بیماری گوارشی و نارسایی قلبی در بیمارستان قلب تهران چشم از جهان فروبست. این خبر فردا یک شنبه 14 خرداد سال 68 در اخبار ساعت 7 صبح از رادیو سراسری پخش شد. در آن ساعت من تازه داشتم مثل میلیون‌ها ایرانی و گلستانی دیگر آماده می‌شدم که به محل کارم بروم. من آن زمان در جهاد سازندگی منطقه گرگان کار می‌کردم. ناگهان مجری خبر رادیو با صدای گریان و لرزان اعلام کرد: «روح بلند امام خمینی رهبر آزادگان جهان به خدا پیوست...»

فشار این خبر غیرمنتظره، مثل پُتک بر سرم فرود آمد و از شدت اندوه نتوانستم روی پاهایم بایستم و نشستم. از آن پس موجی از ماتم و عزا در میان اقشار و اقوام مختلف جامعه به راه افتاد که بیش از چهل روز مردم عزاداری ‌کردند. در آن روزها بیش از سه هزار مراسم عزا به طور خودجوش در شهرها و روستاها و مناطق شیعه و تسنن استان گلستان برای رحلت امام برگزار شد.

اى اُمت حسينى، رفـت از جهـان خمينى

 از ديده خون بباريد، از ديده خون بباريد

خيـزيد در مـكدر، بر خـاك پـاك رهبـر

 از اشك گُل بكاريد، از اشك گل بكاريد

روز عــزاى اُمـت، روز غـم امـام اسـت

 درياى خـون دل ما، در ماتم امـام است‏

ياران به اشك زهرا، گلهاى اشك خود را

بر جسم او گذاريد، بر جسـم او گـذاريد

اى اُمت حسينى، رفـت از جهـان خمينى

از ديده خون بباريد، از ديده خون بباريد

آن روزها من در بسیاری از مجالس عزاداری شهر گرگان و برخی از شهرستان‌ها شرکت نمودم و نمونه اطلاعیه‌های چاپ شده را هم برای تالیف کتابی در این زمینه گردآوری کردم. آنچه آن روزها از نزدیک شاهد بودم این بود که از نظر مردمشناسی عزاداری امام مشابه مراسم سنتی بود که هرسال در ماه محرم برای امام حسین(ع) برگزار می‌شد. به همان سبک، نوحه خوانی، سینه زنی، لباس مشکی به تن کردن، و سیاهپوس کردن اماکن عمومی، روضه خوانی، دسته رَوی و حتی گاهی زنجیر زنی، و موارد دیگر. علاوه بر این اطلاعیه‌های تسلیت هم چاپ می‌شد. تعدادی از پیام تسلیت‌ها توسط فکس و تلگراف و تلفن اعلام می‌شد. پارچه نویسی و برفراشتن پرچم سیاه هم رایج بود. رادیو و تلویزیون لحظه به لحظه از امام و مراسم رحلتش و وصایایش می‌گفت. مطبوعات هم که خوانندگان زیادی داشتند مشابه همین مطالب را منتشر می‌کردند. مردم مشتاقانه وصیتنامه امام را می‌خواندند و نهادهای فرهنگی نیز فرمایشات و وصایای امام را چاپ و پخش می‌کردند. در آن زمان موبایل و شبکه‌ها و کانال‌های مجازی و اینترنت نبود و اطلاع رسانی به صورت سنتی انجام می‌شد.

ای مجـاهـد ای مَـظـهر شَـرف

ای گـذشته زِ جان در رهِ هدف

چون نجات انسان شعار توست

مرگ در راه حق افتخار توست

این تویی این تویی پاسدار حق

خصم اهریمنـان دوسـتدار حق

بود شعار تو، بـه راهِ حـق قیـام

زِما ما تورا درود، زِما تورا سلام

پس از رحلت امام ستاد برگزاری مراسم در تهران و گرگان و گنبد و سایر شهرهای ایران تشکیل شد و برنامه‌ها و مجالس عزاداری را خودجوش مدیریت می‌کرد. یکی از برنامه‌های مهم برپایی مراسم تشییع پیکر امام خمینی(ره) بود که روز 16 خرداد سال 68 در تهران انجام شد. آن روز خودم در مراسم حضور داشتم و ناظر حضور بیکران مردم داغدار بودم. آن روز پیکر مطهر امام کفن پوش درون یخچالی ویترینی با محفظه‌ای شیشه‌ای به صورت اُفُقی بالای پشت بام یک ساختمان در محوطه مصلای نماز جمعه تهران قرار داشت که از دور و نزدیک قابل مشاهده بود. عمامه سیاه امام هم روی سینه‌اش بود. فَنِ داخل یخچال روشن بود و پارچه کفن امام را تکان می‌داد. گویی امام زنده است و به آرامی خوابیده. آن روز مردم از سراسر کشور با لهجه‌ها و اقوام مختلف آمده بودند. بنده و عده زیادی هم از گرگان و استان گلستان به آنجا رفته بودیم و شاهد خیل عظیم انسان‌های داغدار و سیاهپوش بودیم که در سوگ امام و مقتدا و محبوب دلشان عزاداری می‌کردند. زن و مرد پیرو جوان و کودک آمده بودند. آن روز من از نزدیک جلوه‌ای از قیامت را دیدم که از مصلا تا بهشت زهرای تهران از انبوه جمعیت موج می‌زد. حدود ده میلیون نفر که یک چهارم جمعیت ایران بود حضور داشتند. چنین جمعیتی در تاریخ مراسم دفن رهبران دنیا بی‌سابقه بود و جهان اولین بار شاهد چنین تجلیلی از یک رهبر سیاسی مذهبی بود. آن روزها امکانات ایاب و ذهاب کم بود و بسیاری از مردم نتوانستند خود را به تهران برسانند. لذا همزمان با تهران، در شهر گرگان و سایر شهرها نیز مراسم نمادین تشییع پیکر امام برگزار شد و جمعیت بی‌شماری از جمله خانواده ام در آن شرکت نمودند. آن روز از شدت ناراحتی تعداد زیادی از حال رفتند و راهی بیمارستان شدند.

علت حضور انبوه مردم در مراسم رحلت امام خمینی(ره) محبوبیت اجتماعی وافر او بود. مردم از دل و جان او را دوست داشتند. من در دهه شصت در گرگان و استان گلستان و شهرها و روستاهای زیادی فعالیت کرده‌ام و از نزدیک شاهد این عشق و ارادت مردم نسبت به امام بوده‌ام. امام یک رهبر مردمی و دوستدار واقعی مردم بود. این علاقه بین مردم و امام متقابل بود. او در سخت‌ترین شرایط جنگ 8 ساله تحمیلی عراق علیه ایران و تخریب و آوارگی بسیاری از شهرهای مرزی و حتی مناطق دیگر که توسط موشک‌ها و جنگنده‌های صدام بمباران می شدند و مردم کشته و زخمی و آواره می‌شدند، امام کشور را با آرامش مدیریت می‌کرد و نمی‌گذاشت به مردم فشار اقتصادی وارد شود. او طرفدار واقعی مردم بویژه مردم محروم و مستضعف بود و در سخنرانی‌ها و وصیتنامه خود نیز خیلی سفارش آنها را به مسئولان می‌کرد. در واقع وصیتنامه امام منشور سعادت ملت و دولت ایران است و اگر به درستی اجرا می‌شد بسیاری از مشکلات حل می‌شد. چون سعادت کشور ما در گرو عمل به وصایای امام خمینی(ره) است. پیوند بین امام و مردم پیوندی قلبی و ارادتی متقابل بود. به همین جهت مردم جِلوه‌ای از ماتم عاشورا را برای رحلت امام رقم زدند.  

زِ داغ مرگ تو تنها نَه جسم و جانم سوخت

كـه بندبند همة مغـز و استخـوانـم سوخت‏

چه آتشی است كه به جانم فكنده دورىِ تو

كه هر زمان كه از آن دم زدم زبـانم سوخت‏

... بهار تکرار لحظه های روح افزاست، اما افسوس که بعد از «روح الله» بهارمان بی روح شد.

به قلم غلامرضا خارکوهی، تاریخ نگار انقلاب اسلامی

انتهای پیام/


نظرات